جدول جو
جدول جو

معنی غلت بزئن - جستجوی لغت در جدول جو

غلت بزئن
به پهلو غلتیدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غلت زدن
تصویر غلت زدن
در حالت خواب یا دراز کشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن، غلتیدن، غلت خوردن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ خوَرْ / خُرْ دَ)
غلتیدن. غلطیدن. غلط زدن. رجوع به غلتیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غلت زدن
تصویر غلت زدن
در حال غلتیدن
فرهنگ لغت هوشیار
چوب را از درازا به گونه ی ورقه ای بریدن، قطع کردن شاخه با
فرهنگ گویش مازندرانی
جفت دادن، آمیزاندن، حجامت کردن، جوانه زدن گیاهان و درختان
فرهنگ گویش مازندرانی
تکاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
جل زنده
فرهنگ گویش مازندرانی
جوشاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
فریاد ناگهانی زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نیش زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پشتک زدن، معلق زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
لگد زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
قاچ کردن، برش دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
مسطح کردن کشتزار برنج، هم زدن برخی مواد غذایی
فرهنگ گویش مازندرانی
شور زبانی، در باور عامیانه سخنی که شوم باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
فرش کردن سرشاخه های نرم و نازک در آغل، برای جلوگیری از رسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کپک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
سوت زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
با فشار و با صدا جهیدن هر چیز آبکی و نرم، پاشیده شدن مایع
فرهنگ گویش مازندرانی
به طور ناگهانی تکان دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
تاول زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
به پهلو افتادن، غلت زدن، واژگون کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای پاشیده شدن چیزهای آبکی به اطراف، ترشح کردن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی
جوشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
هم زدن، گرداندن
فرهنگ گویش مازندرانی